آخرین اخبار
کد مطلب: 124353
سردار نقدي
خاتمي براي کار سياسي از شاه عربستان پول گرفت/ نام مستعارم «شمس» بود/ برخي مي خواهند من را جناحي نشان بدهند
تاریخ انتشار : 1395/09/02 08:46:11
نمایش : 3216
سردار نقدي در گفتگويي صميمانه با روزنامه شرق ترتيب داده است روز گذشته بخش نخست مصاحبه با سردار «محمدرضا نقدي» منتشر شد. بخش دوم اين مصاحبه در زير آمده است.
به گزارش سلام لردگان؛ سردار نقدي در گفتگويي صميمانه با روزنامه شرق ترتيب داده است روز گذشته بخش نخست مصاحبه با سردار «محمدرضا نقدي» منتشر شد.

رئيس سازمان بسيج مستضعفين در بخش نخست، از زمان تولد در خيابان «وحدت اسلامي» (شاپور سابق) تا مبارزه در «بوسني» گفته بود. سردار نقدي در اين بخش از انتصابش به‌عنوان فرمانده حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي مي‌گويد و ورودش به پرونده شهرداري تهران در زمان «غلامحسين کرباسچي». او تأکيد دارد که نقشي در جريان کوي دانشگاه نداشته؛ آن‌هم به‌دليل درگيربودن در پرونده شهرداري تهران. سردار نقدي همچنين هرگونه دخالت در درگيري نماز جمعه معروف که در آن «عطاءالله مهاجراني» و «عبدالله نوري» مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند را هم رد مي‌کند و مي‌گويد آن روز ٢٤ نفر در منزل ميهمان داشته است. او در پايان گفت‌وگو، دو کتاب به ما هديه داد: کتاب «صراط مستقيم؛ پرداختي مستند بر وصيت‌نامه سياسي الهي امام خميني(ره)» و کتاب خاطرات «معصومه آباد»، عضو شوراي شهر تهران، به نام «من زنده‌ام» که روايت سال‌هاي اسارت «معصومه آباد» است. بخش دوم گفت‌وگو با سردار «نقدي» در ادامه مي‌آيد.

‌شما بعد از حضور در بوسني در دهه ٧٠، به نيروي انتظامي منتقل شديد. چطور شد آقاي عبدالله نوري (وزير کشور دولت اول اصلاحات) شما را براي فرماندهي حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي به رهبري معرفي کردند؟
ما از اول خطي داشتيم که ضداستکباري و ضدآمريکايي بود. ما طرفدار مستضعفين بوديم. در دوره‌هاي قبل، يک جناح ضداستکباري بود و الان جاها عوض شده. آن موقع به ما مي‌گفتند اين جناحي و بعد گفتند آن جناحي؛ در صورتي‌ که اصلا جناحي نبودم و ضداستکباري‌ام. ايشان در نمايندگي ولي‌فقيه در سپاه بودند و شايد از آنجا من را مي‌شناختند. سردار سيف‌اللهي فرمانده ناجا بودند و ايشان من را مي‌شناخت. آن سال‌هايي که من در اطلاعات سپاه بودم، آقاي سيف‌اللهي هم بودند و شناخت عميقي از من داشت. آقاي نوري هم وزير کشور و هم جانشين فرمانده کل قوا در نيروي انتظامي بودند. ايشان من را به آقا پيشنهاد داده بودند و حضرت آقا هم قبول کرده بودند. ستاد کل به من ابلاغ کرد که شما بنا بر حکم آقا منصوب شديد. حالا من نه حفاظت بودم و نه در نيروي انتظامي بودم.
‌ولي سابقه اطلاعات سپاه داشتيد.
بله؛ در اطلاعات بودم.
‌تا آن زمان براي افکار عمومي شناخته‌شده نبوديد.
بله؛ تا آن موقع، اسم من «شمس» بود.
‌و از آن به بعد تازه شناخته شديد.
حکمي که آقا مي‌خواستند امضا کنند، بايد طبق اسم شناسنامه‌اي صادر مي‌شد. قبل از آن همه مثلا در کردستان و اينها به اسم «شمس» مي‌شناختند.
‌ آن زمان، مقطع پرتنشي بود. شما به آنجا مي‌رويد و اتفاقات سياسي در کشور رخ مي‌دهد و اسم شما در روزنامه‌ها مطرح مي‌شود. در آنجا بحث درگيري نماز جمعه پيش مي‌آيد، اسم شما مطرح مي‌شود، کوي دانشگاه اتفاق مي‌افتد، باز اسم شما مي‌آيد و قبلش قضيه شهرداري... .
اين را درست مي‌گويند. بقيه تهمت‌ها به خاطر اين بود که ما سراغ لانه زنبور رفتيم. من کار خودم را کردم و خط خودم را رفتم. من همان راهي را که با امام شروع کرده بوديم، يعني مبارزه با اسکتبار، ظلم و فساد را رفتم. در آن راه به اين ماجرا برخورديم. تکليفمان را انجام داديم. پرونده‌اي پر از مفاسد اقتصادي و ظلم به حقوق مردم و پايمال‌کردن حق مردم. پرونده‌اي که براي شهرداري تهران درست شد، به قيمت آن روز، مبلغي که احصا کرديم و گردش کار زديم و به دادستان داديم، ٥٠٠ ميليارد بود. از اين مقدار بيشتر از پنج ‌درصد آن رسيدگي نشد و بقيه‌اش مفتوح ماند. اگر خوب رسيدگي مي‌شد و درس عبرت‌انگيزي مي‌داديم، شايد امروز اين مفاسد را نداشتيم و سر باز نمي‌کرد. اين ماجرا باعث شد براي اينکه چهره ما را خراب کنند، هر اتفاقي مي‌افتاد بگويند، «نقدي» بوده. اين ماجراها پشت صحنه آن ماجرا بود و درست مي‌کردند. من اصلا کجا بودم. بعضي‌ها مي‌آيند به من مي‌گويند با کدام دستت توي گوش مهاجراني زدي، بيار من ببوسم! مي‌گويم بابا من نزدم، دروغ به من چسباندند. اين‌قدر جا افتاده که حتي برخي دوستان خودمان هم باور کردند و چنين حرفي مي‌زنند.
‌آغاز اينها را پرونده شهرداري مي‌دانيد؟
بله؛ هيچ چيز ديگري صحت ندارد؛ نه کوي دانشگاه و نه ماجراي نماز جمعه و نه هيچ چيز ديگري. مسئله فقط آن بود که وارد پرونده‌اي شديم که خط قرمز بود و نبايد وارد مي‌شديم.
‌شما خودتان وارد شديد؟
من ماجرا را کامل در مجلس شرح دادم. پاسخ دادم. نوار سخنانم منتشر شد و الان هم وجود دارد. آقاي رازيني رئيس دادگستري تهران بود؛ از من خواست وارد شوم؛ چون اينها نفوذ خيلي زيادي دارند و به هر جايي که مي‌گوييم رسيدگي کنند، پرونده خوب جمع نمي‌شود و شما يک‌جوري جمعش کنيد. گفتند ما رفتيم با همه مشورت کرديم، گفتند جايي که نفوذ کسي را نپذيرد، شما هستيد و آن را برعهده بگيريد. ماجرا اين شد که رئيس دادگستري ما را به عنوان ضابط قانوني معرفي کردند. چون از ما کمک خواستند، نمي‌توانستيم قبول نکنيم. جواب پيامبر را چه بايد مي‌داديم که در حکومت اسلامي فسادي رخ داد و شما کاري نکرديد.
‌بخشي که خيلي به آن پرداخته شد، بحث شکنجه شهرداران بود.
بله؛ ببينيد اينها اگر شکنجه شده بودند، مي‌توانستند بيايند در دادگاه‌هايشان بگويند. کدامشان گفت؟ هيچ‌کدام. دادگاه آزاد بود.
‌حکمي بود که همان زمان در روزنامه همشهري چاپ شده بود که شما محکوم شديد. يعني حکم اشتباه بود؟
به اسم شکنجه ما را دادگاه بردند. اسم رسانه‌اي آن شکنجه بود ولي واقعيتي که من را به خاطر آن محاکمه کردند اين بود که چرا تو به شهردار آن وقت گفتي دزد. من محکوميت اوليه را گرفتم، بعدا آن را ديوان عالي کشور رد کرد.
‌دو تا چهار ماه بود که جمعا مي‌شد هشت ماه حبس. بحثي مطرح بود که آقاي نقدي هشت ماه محکوميت دارد. اما نقض‌شدن حکم جايي اعلام نشد.
خب نقض شده است ديگر؛ من که حبس نرفتم! من درخواست ماده ١٨ کردم و ارجاع شد به ديوان عالي و آنجا نقض شد. ماجرا اين بود؛ به من گفتند تو چرا گفتي دزد؟ من گفتم ايشان در دادگاه به اختلاس محکوم شده. اگر دفاعيه آخر من را ببينيد که به ديوان عالي ارائه کردم و تبرئه شدم؛ از لغت‌نامه «دهخدا» و «معين»، درآوردم که اينجا نوشته اختلاس، دزدي از منابع دولتي است.
‌حالا مسئله‌اي اينجا مطرح مي‌شود. الان در همان دستگاه‌ها فساد رخ نمي‌دهد؟
ببينيد؛ يک‌سري تخلفات آن زمان اتفاق افتاده بود که عجيب بود و بدعت‌هايي بود. مثلا در نوروز سيني مي‌آوردند که در آن کيسه‌هاي مخملي بود و در کيسه‌ها ١٠، ١٥ تا سکه بود و مي‌گرداندند براي آدم‌هايي که آمده بودند. يا تنگ‌هاي بلوري پر از سکه که هر کسي بخواهد بيشتر بردارد. بدعت‌ها و عرف‌هايي که به قيمت آن روز چندين ميليارد تومان سوء‌استفاده شده بود. حوادث بزرگي اتفاق افتاده بود و از اين رقم‌هايي که الان مطرح است، خيلي بيشتر بود. اگر الان بگويند اين پرونده برادرت يا فلان فاميل نزديکت است، باز هم پيگيري مي‌کنم. خب من الان نمي‌توانم اظهارنظر کنم چون در متن آن نيستم. واقعا وقتي وارد اين پرونده شدم، اصلا نمي‌دانستم. در دفاع از آدم‌هايي که بعدا با آنها در اين پرونده وارد درگيري شديم، سخنراني مي‌کردم.
‌يعني چه کساني؟
حالا نمي‌گويم.
‌آقاي هاشمي‌رفسنجاني؟
بله؛ من سخنراني و دفاع مي‌کردم. نمي‌دانستم چه مفاسدي است. بعد که به خاطر کاري که سپردند، وارد شدم و درگير شدم و آن موقع فهميدم چه خبر است. تا قبل از آن هرکس پشت سر آنها حرف مي‌زد، ناراحت مي‌شدم. هيچي هم نمي‌دانستم که چنين مسائلي در کشور مي‌گذرد و وقتي که چنين حرف‌هايي مي‌زدند عصباني مي‌شدم. چون فکر مي‌کردم که مي‌خواهند يک چيزي به انقلاب بگويند و تصورم اين بود؛ ولي بعدا فهميدم واقعيت دارد.
‌پس اگر چنين مواردي بوده که شما مي‌گوييد، چرا در همان حد برخورد نشد؟
حکم دادگاه را بخوانيد؛ نوشته «بقيه مفتوح مي‌باشد». مفتوح چيست؟ ٩٠ درصد پرونده. پرونده مفتوح دارد. آن حکم براي چند مورد محدود بوده؛ وگرنه اصل ماجرا چيز ديگري است. بنده هم تا روزي که وارد اين پرونده نشدم، از همه اين آقايان دفاع مي‌کردم.
‌شما فرمانده بسيج هستيد و بسيج بايد فراجناحي باشد؛ اما حسي در بخشي از جامعه پديد آمده که در بحث مبارزه با فساد، اگر براي اين جناح باشد، شما با قدرت وارد مي‌شويد؛ ولي اگر براي جناح ديگر باشد، يک‌جوري مي‌گذرد.
خب حس غلطي است. اگر من مسئول مبارزه با فساد بودم، حرف شما مي‌توانست درست باشد که چرا با فساد فلاني برخورد کردي و با آن يکي برخورد نکردي که البته الان همه افراد با هر مشرب سياسي با فسادش برخورد مي‌شود.
‌به‌تازگي دو اتفاق بد افتاد؛ يکي فيش‌هاي حقوقي بود و يکي هم قضيه املاک شهرداري. خبرگزاري‌هاي اصولگرا که فيش‌هايي را منتشر کردند که آقاي فلاني شما چرا بايد اين‌قدر دريافتي داشته باشيد؛ البته کار خوبي هم کردند؛ ولي کسي يقه‌شان را نگرفت؛ اما از طرفي شخصي که موارد شهرداري را منتشر کرد، به زندان افتاد. منظور اين است که آن حس بابت اين چيزها به وجود آمده.
من الان درباره شخص خودم مي‌توانم نظر بدهم و از عملکرد بقيه نمي‌توانم دفاع کنم و نظر بدهم. درباره شخص خودم در معرض اين پرونده قرار گرفتم و برخورد کردم. افرادي از کميته سابق بودند. اينها سلايق مختلفي داشتند؛ برخي به اين جناح علاقه‌مند بودند و برخي به جناح ديگر؛ اما به‌هيچ‌وجه نگاه تبعيض‌آميز نداشتيم.
‌به‌هر‌حال شما به‌عنوان فرمانده بسيج، برابر فيش‌هاي حقوقي موضع گرفتيد؛ ولي درباره املاک هيچ موضعي نداشتيد.
آن ماجرا روشن بود؛ ولي اين موضوع روشن نيست و هنوز داگاه نگفته.
‌فيش‌ها را مگر دادگاه گفته؟
چرا، دادگاه گفته. قاضي اعلام کرد و خود مسئولان اعلام کردند خلاف بوده. من کاري به آنها ندارم. رقمش را خود رهبري گفتند جرم بوده.
‌مگر ما مي‌گوييم نيست؟ قطعا هست؛ اما اين سمت هم کسي مثل آقاي توکلي گفتند که در قضيه املاک تخلف شده. خوب است که فرمانده کل بسيج وقتي شمشير مبارزه با فسادش را برمي‌دارد، هرکسي را که به هر طرف وابسته باشد، بزند.
من بيشتر کساني را که شمشير مبارزه با فسادم، پَرشان را گرفته، کساني بودند که منسوب به انقلاب مي‌شدند.
‌منظور الان است.
من در موضعي نيستم که صحبت کنم.
‌ولي درباره فيش‌ها موضع گرفتيد.
بله؛ مثلا درباره بابک زنجاني هم منسوبش مي‌کنيد به دولت قبلي. درباره آن هم موضع گرفتم.
‌نبوده؟
با همه دولت‌ها بوده.
‌نفت را زمان دولت قبل برده.
بله؛ اما با همه دولت‌ها بوده. من موضعي که رسما گرفتم و تا الان چند بار گفتم، اين است که سياسي‌کردن فساد اقتصادي، قطعا خيانت است؛ يعني نسبت‌دادن به گروه‌ها. بزرگ‌ترين اشتباه گروه‌ها هم اين است که آن را مي‌پذيرند و به خودشان مي‌گيرند. خب نبايد به خودشان بگيرند. فساد، اقتصادي است و نبايد يک گروه به خودش بگيرد.
 ‌قطعا همين‌طور است؛ اما اگر شما يک موضع هم در قبال املاک بگيريد، تأييدي بر بي‌طرف‌بودن شماست.
اگر روشن باشد. براي من روشن نيست.
 ‌يعني اگر روشن شود، شما موضع مي‌گيريد؟
حتما؛ يقين بدانيد اگر مسئله املاک روشن شود، حتما موضع قاطعي خواهيم داشت.
‌شما فرمانده بسيج هستيد که بايد فراجناحي باشد. بايد برابر خروج از خط بايستيد؛ چون کسي که دزدي مي‌کند، بدترين خيانت را به نظام جمهوري اسلامي کرده.
قطعا همين‌طور است. به‌هيچ‌وجه ما اين مسائل را سياسي و جناحي نمي‌کنيم. ما منسوب به جناح نيستيم و هيچ وقت نبوديم. ما موضع صريح و واضح انقلابي از اول داشتيم و همان را تا امروز ادامه داديم.
‌قبول داريد بزرگ‌ترين خدمت به انقلاب مبارزه با فساد است؟
بله؛ يکي از بزرگ‌ترين کارهاست. بنده هيچ شوخي‌اي در مبارزه با فساد با هيچ‌کس ندارم؛ حتي برادرم يا هرکسي که شما بگوييد.
‌آقاي توکلي که از چهره‌هاي اصولگرا هستند، گفتند که در شهرداري فسادي رخ داده. با اينکه مرزبندي جناحي هم داريم؛ ولي انسان منصفي است و همه قبولش دارند. ايشان مي‌گويد اين اتفاق افتاده.
ببينيد دو نوع تخلف داريم. ممکن است در همين دستگاه خودمان هم تخلف بشود. شما يک روز برويد دادسراي نظامي ممکن است يکي از کارکنان ما هم تخلفي کرده باشد. خب اين ربطي به من ندارد.
‌اما شما حمايت نمي‌کنيد.
بله؛ بايد برخورد شود. تخلف ممکن است همه‌جا اتفاق بيفتد. مسئله اين است که يک مديري از اين تخلف حمايت و لاپوشاني مي‌کند و پرونده را پنهان مي‌کند. خب آن زمان در شهرداري تهران يک رئيس دفتري داشت که ديپلمه بود و يک‌دفعه بعد از اينکه پرونده مطرح شد، سر از لندن درآورد، آن‌هم در شرکت خريد قطعات نفتي. خب يک ماجرايي آنجا بود و از جنس تخلف زمين و اينها نبود؛ يعني ناگهان يک دفتردار ديپلمه، عضو شرکت کالا در لندن شد؛ يعني فراري‌اش دادند و به آنجا رفت. حتي زدو‌بندهايي بود که به‌راحتي در لندن کارمند شود. اين ماجرا را من در کمتر پرونده‌اي ديدم که در مفاسد اقتصادي ديگر تکرار شود. پيچيدگي و شاخ‌وبرگ‌هاي زيادي در آنجا داشته است. همين الان دادستان به من بگويد بيا پرونده فلان‌جا را رسيدگي کن؛ بعد ببينيد برخورد مي‌کنيم يا نه. با همان قاطعيت و جديتي که آن زمان بود پيگيري مي‌کنيم. اکثر کساني را که به دادسرا فرستادم و مسئوليت‌هاي اطلاعاتي و حفاظتي و فلان داشتند، کساني بودند که به جريان انقلاب منسوب مي‌شدند. آدم‌هاي ضدانقلابي نبودند. شغلم ايجاب مي‌کرد. منتها هيچ تخلفي با تخلف دامنه‌داري که ما گردش کارش را زديم، قابل مقايسه نبود. ٥٠٠ ميليارد تومان آن زمان به پول الان چقدر مي‌شود؟!
‌درباره کوي دانشگاه گفتيد که حضور نداشتيد. زمان اتفاقات کوي، کجا بوديد؟
درگير همين پرونده شهرداري بودم.
‌يعني کلا وارد مسائل کوي نشديد؟
خير؛ اما اين را من چرا با صداي بلند نمي‌گويم؟ چون ممکن است بعضي‌ها فکر کنند براي اين است که نظام کار خيلي بدي کرده که با ضدانقلاب برخورد کرده و ما عقب‌نشيني و شانه خالي مي‌کنيم. يا همان بحث کتک‌زدن مهاجراني در نماز جمعه يک دروغ بزرگ بود. آن روز من در خانه‌مان ٢٤ نفر ميهمان داشتم و اصلا موفق نشدم به نماز جمعه بروم. اين همه شاهد داشتم! آن خانمي که در روزنامه‌اش به دروغ اين را منتشر کرد، در دادگاه محکوم شده است.
‌از سال ٧٨ تا ٨٨ تا زماني که فرمانده بسيج بشويد، چهره‌تان کم‌رنگ بود. در اين ١٠ سال کجا بوديد؟
من سال ٧٩ به ستاد کل رفتم و معاونت آماد و پشتيباني و تحقيقات صنعتي را برعهده گرفتم. يکي از رشته‌هايي که مي‌توانم درباره‌اش بحث کنم، همين بحث بهداشت و درمان، مخابرات، صنعت و مسائل فني نيروهاي مسلح و وزارت دفاع با معاونت ما بود. حالا اگر وارد اين حوزه‌ها مي‌شوم به اين دليل است که درگير اين مسائل بودم. ١٠ سال آنجا بودم که به من پيشنهاد شد به سازمان بسيج بيايم.
‌تا مهر ١٣٨٨ که شما به عنوان جايگزين آقاي طائب به سازمان بسيج آمديد. چگونه شد که در آن مقطع زماني فرمانده بسيج شديد؟ چون آقاي طائب از تير ١٣٨٧ تا مهر ١٣٨٨ يعني يک‌سال‌وسه ماه فرمانده بسيج بود.
سپاه در آن زمان در حال تغيير ساختار بود و نيروي مقاومت مي‌خواست به سازمان بسيج تبديل شود و شکل جديدي به کار بدهد. در حالت تغييرات و شرايط انتقالي آقاي طائب منصوب شده بودند. بعدش ساختار ديگري دادند و سازماندهي اطلاعات و سازمان اطلاعات درست کردند.
‌چون آن مقطع هم‌زمان با وقايع ٨٨ بود، دليل خاصي داشت که در آن برهه زماني شما فرمانده بسيج شديد؟
خير؛ دليل خاص اين‌جوري نداشت. براي تغيير ساختار خود سپاه بود.
‌چون آقاي سردار عزيز جعفري که در سال ٨٦ فرمانده سپاه شدند، تغيير ساختار را همان زمان انجام دادند و مثلا سپاه‌هاي استاني را فعال کردند.
آن زمان مصوب نشده بود.
‌يک سؤالي هست که اگر اجازه بدهيد مي‌خواهم خيلي رُک بپرسم. با توجه به مواضع و اظهارنظرهايتان برخي معتقدند که شما مثل اپوزيسيون دولت عمل مي‌کنيد.  انگار منتظريد يکي از افراد ارشد دولتي صحبتي کند و شما جوابشان را بدهيد.
اپوزيسيون همکاري مي‌کند؟
‌منظورم در سطح رسانه‌هاست.
اپوزيسيون همکاري نمي‌کند بلکه کارشکني مي‌کند. ما به دولت خدمات مي‌دهيم و همکاري مي‌کنيم. من به فرمانداري‌ها و استانداري‌هاي زيادي رفتم و جلساتي گذاشتيم. در برخي جلسات وزرا هم بودند. در همين چندروزه، ١٤ ميليون قطعه دام و طيور را در عرض سه‌روز واکسيناسيون مي‌کنيم.
‌اما در بعضي سخنراني‌ها، افراد رأس دولت را هدف سخنانتان قرار مي‌دهيد.
ببينيد من اسم نمي‌آورم.
‌خب مخاطب حرف‌هايتان معلوم است.
اگر حرف خلافي زده شود، به‌عنوان امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر وظيفه دارم. اگر ما اپوزيسيون بوديم، دلسوزانه پيشنهاد کمک نمي‌داديم.
‌منظور از اپوزيسيون به معناي مخرب نيست؛ مثلا رئيس‌جمهوري حرفي مي‌زند، سه روز بعدش سردار نقدي در سخنراني‌هايش پاسخ او را مي‌دهد. در افکار عمومي اين‌جور به نظر مي‌آيد.
همين الان ما در حال يک همکاري گسترده با دستگاه‌هاي مختلف دولتي هستيم. در حال ارائه خدمات بزرگي به دولت هستيم و استمرار دارد.
‌مثلا درباره برجام؛ دولت آن را کار بزرگي مي‌داند و شما در سخنانتان نسبت به آن انتقادات زيادي مي‌کنيد.
اتفاقا بين مسئولان، من کمترين انتقاد را نسبت به برجام کردم، اما شايد انعکاس رسانه‌اي آن پررنگ باشد.
‌مثلا درباره تعامل با آمريکا در سخنراني‌هايتان، به‌نوعي انگار به دولت مي‌خواهيد اشاره کنيد.
من با تعامل با آمريکا حتما مخالفم. هر کسي که مي‌خواهد در ايران سر کار بيايد، تعامل با آمريکا کاري غيرعقلاني است. با هر کسي هم دوست داشته باشد، مي‌توانم مناظره زنده تلويزيوني کنم. به‌شدت با تعامل با آمريکا مخالفم. تعامل با آمريکا را ذلت و نابودي ايران و اقتصاد آن مي‌دانم. تعامل با آمريکا را فقر و فلاکت مردم و عقب‌ماندگي مردم مي‌دانم. الان شما ببينيد، عربستان نمونه تعامل با آمريکاست. سرنوشت آن چيست؟ بزر‌گ‌ترين توليدکننده نفت و صادرکننده نفت جهان، دکل که هيچ، پيچ دکل را هم نمي‌تواند بسازد. کسي که بزر‌گ‌ترين توليدکننده نفت است، اگر مستقل بتواند تصميم بگيرد، بايد بزر‌گ‌ترين دانشگاه‌هاي نفتي جهان و پمپ و تلمبه‌خانه‌ها و پالايشگاه‌هاي جهان در آنجا باشد. بايد برجسته‌ترين نفت‌کش‌ها در آنجا ساخته شود و بهترين دانشمندان در زمينه نفت آنجا باشند. تعامل با آمريکا يعني اين؛ يعني کويت. اگر کويت خودش روي پاي خودش مي‌ايستاد و با آمريکا تعامل نمي‌کرد و ايراني فکر مي‌کرد و مقاوم بود، الان کشوري بود که مثلا به جاي اينکه بنز سوار شوند، بنز مي‌ساخت. قطر اگر مثل ايران مستقل بود، الان بايد بزر‌گ‌ترين دانشمندان پتروشيمي و آزمايشگاه‌هاي پتروشيمي جهان را داشت. همين الان اگر خارجي‌ها امروز تصميم بگيرند از آنجا بيرون بروند، چه مي‌شوند؟ الان آمريکا به ما چه مي‌گويد؟ مي‌گويد من به تو مي‌گويم، نفت «آزادگان» را به «توتال» دهيد و به چه کسي بفروشد و پول آن را هم خرج چه بايد بکنيد.
‌اينکه نمي‌شود! زمان احمدي‌نژاد اجناس بنجل چيني بازار را گرفته بود. آن زمان شما چيزي نمي‌گفتيد. آن زمان جواب احمدي‌نژاد را مي‌داديد؟
خب، نخوانده‌ايد! شما مواضع من را نخوانده‌ايد. آن روزي که آقايان گفتند ما در «شعب ابي‌طالب» هستيم، من جوابشان را دادم. اگر با آمريکا تعامل کنيم، مي‌گويد نفت را به کي بفروشي و پولش را کجا خرج کنيد و بياييد هواپيماي ايرباس از ما بخريد که از فرودگاه ايران به فرودگاه کانادا برويد. کدام مردم مستضعفي از اين استفاده مي‌کنند؟
‌در آن هشت سال حتي انگور از شيلي وارد مي‌شد ولي شما اعتراض نکرديد.
من رفتم مسئول قاچاق کالا شدم و بعد من را برداشتند.
‌چرا برداشتند؟
من با فساد مبارزه مي‌کردم و آنجا اين کار را انجام دادم. کي گفته بود بياورند؟ من سخنراني‌هاي مفصلي درباره مبارزه با واردات داشتم و حالا روزنامه‌ها کوچک مي‌کردند، مي‌خواهند من را جناحي نشان دهند. من در آن دولت هم منتقد بودم و مي‌گفتم چرا فلان واردات انجام شد و چرا قاچاق کالا انجام مي‌شود. برخورد قاطعي هم کردم. خفت همه را گرفتم.
‌بابت همان برخوردها شما را برداشتند؟
بالاخره حالا اين‌جوري گفته نشد من بتوانم رسما اين را بگويم. ولي عملا کنار گذاشته شدم. ما يقه متخلف را گرفتيم و کاري نداشتيم کدام جناح است. الان هم به همين ترتيب است و به دولت قبل هم انتقادات شديدي عليه واردات و توجه‌نکردن به توليد داخلي داشتيم. طرح اقتصاد مقاومتي را از همان دولت قبل مطرح کرديم؛ آن دولت همراهي نکرد و اين دولت هم همراهي نمي‌کند. چون درگير ديوان‌سالاري هستند.
‌شما دو سال پيش با «شرق» مصاحبه کرديد و بعدا در تلويزيون گفتيد عده‌اي از مصاحبه من با يک روزنامه ناراحت شدند و نسبت به آن انتقاد کردند. چرا بايد از اين کار ناراحت شوند؟ مگر ما چه مشکلي داريم.
اگر منتشر و چاپ مي‌کنيد، بگويم.
‌هرچه بگوييد منتشر مي‌شود.
ببينيد؛ مثلا همين آقاي شهردار آن زمان را شما صفحه اول مي‌زنيد، پذيرفتني نيست. کاري به جناح ندارم واقعا قابل قبول نيست. يا آقاي خاتمي رفته براي کار سياسي از شاه عربستان پول گرفته.
‌اينکه تکذيب شده.
تکذيب شده؟ از من شکايت کنند و من را محاکمه کنند.
‌خب نمي‌تواند؛ آقاي خاتمي همين الان ممنوع‌التصوير است و محدوديت دارد، چگونه جواب شما را دهد.
نبايد از اينها دفاع کنيم. شما اينها را قاطي کرديد و مي‌گوييد جناحي برخورد مي‌کنيد.
‌اگر آقاي خاتمي جواب بدهد، بابت محدوديت‌ها نمي‌شود که منتشر شود.
اولين کسي که در کشور براي مفاسد اقتصادي اعدام شده، چه کسي بوده؟
‌فاضل خداداد که به آقاي رفيق‌دوست منسوب بود.
خب، پس مفاسد را جناحي نکنيد. کسي که مفاسد و خلاف دارد پرونده‌اش را کنار بگذاريد. يک جناح سياسي با وابسته‌شدن به اين افراد خراب مي‌شود. مثلا در همين بحث آمريکا ما واقعا انتظار نداريم روزنامه شما در صفحه اول، مرتب عکس‌هاي کلينتون را با لب‌هاي خندان و پيام‌هاي مثبت بزند.
‌خب، اين بحث خبري است.
اين حرف‌ها‌ي من را منتشر کنيد. ببينيد شما براي کلينتون بيشتر از آقاي روحاني در دوره‌اي که مي‌خواستند رئيس جمهور شوند، تبليغات کرديد.
‌ما چه نقشي در انتخابات آمريکا مي‌توانيم داشته باشيم؟!
خب، من هم از همين تعجب مي‌کنم! چرا؟ همه اينها آدم‌هاي ضدبشري هستند. يکي‌شان جوانان و کودکان را در يمن مي‌کشد و چهره حقوق‌بشري مي‌گيرد اما اين يکي خير؛ وقتي مي‌کشد، مي‌گويد خوب کاري کرديم و توجيه هم نمي‌کنند.
‌شما چند وقت پيش سوريه بوديد. مرتب به سوريه سفر مي‌کنيد يا موردي بود؟
خير؛ مرتب نمي‌روم و مأموريتي پيش آمده بود که رفتم.
‌شما در تأسيس بسيج سوريه نقشي داشتيد؟
بله خب؛ شهيد همداني آمد و بحث‌هايي داشتيم. در ماه‌هاي اولي که شهيد همداني رفته بود، خيلي در تنگنا قرار داشت. من به ايشان توصيه کردم که البته خودش هم به آن رسيده بود. ولي از من هم مشورت خواست و گفتم ترديد نکن؛ چون تنها راهکار آن همين است. چون بالاخره پيروزي‌ها از روزي شروع شد که بسيج در سوريه تأسيس شد.
‌مدل بسيج ايران را در آنجا چطور بومي و سوري کرديد؟
همان مدلي که در ايران پياده شد، آنجا هم اجرا شد. جوانان را جمع کردند و مردم مورد اعتماد را آموزش دادند. ابتدا ارتشي‌هاي آنجا خيلي سخت مي‌پذيرفتند. مثل ارتش خودمان که اول انقلاب خيلي سخت بسيج را مي‌پذيرفت که متشکل از مردم عادي و آموزش‌نديده بود. تصوري نداشتند که مردم عادي اسلحه به دست بگيرند و فکر مي‌کردند مي‌زنند همديگر را مي‌کشند و ناامني و هرج‌ومرج مي‌شود. آنجا هم اين‌طور شد که پيروزي‌ها را ديدند و پذيرفتند.
‌بسيج سوريه دقيقا چطور درست شد؟
واحدهاي کوچکي درست شد و در چند عمليات در حومه دمشق نقش داشتند و ديدند جوان‌هايي که داوطلبانه با انگيزه‌هاي اعتقادي مي‌آيند، چگونه عمل مي‌کنند. ديدند آنها از کساني که به صرف حقوق و شغلشان مي‌آيند، موفق‌تر هستند. باور کردند و اجازه دادند تعداد گردان‌ها افزايش داشته باشند. بعدش هم از مذاهب ديگر وارد شدند؛ مثلا در ابتدا از يک مذهب واحد قبول کرده بودند ولي بعدا مذاهب ديگري وارد شدند. مثل ايران که مذاهب مختلف در بسيج هستند، آنها هم همين را پياده کردند و آمدند و موفق شدند.
‌چند وقت پيش حرف‌هاي شهيد همداني منتشر شد که گفته بود ابتدا که به سوريه رفتيم سه نفر بوديم. شما هم جزء آن سه نفر بوديد؟
خير؛ من نبودم. بچه‌هاي ديگري بودند.
‌اولويت امروز بسيج در سال ٩٥ چيست؟
دو وظيفه داريم؛ يکي حفظ سلامت، تعالي، معرفت و معنويت خودمان است که بايد ارتقا دهيم. اين کار درون‌سازماني بسيج است. اما يک رسالت برون‌سازماني هم داريم. رسالت بيروني ما در همه شاخه‌ها هست ولي اولويتش فرق مي‌کند. الان رسالت بيروني ما در آمادگي دفاعي است که نزديک به دو هزار گردان داريم. در عرصه فرهنگي شايد در سال نزديک به ٢٠ هزار يادواره شهدا برگزار مي‌کنيم. مثلا ٣٤٠ هزار حلقه تربيتي داريم. در عرصه‌هاي مختلف اين رسالت را داريم. بسيج خود مردم و متن مردم هستند. مردم هم در همه شاخه‌ها هستند. هر کسي کار خودش را انجام مي‌دهد؛ مثلا پزشکان در مناطق محروم مردم را ويزيت مي‌کنند يا اتاق‌هاي عمل مي‌برند و بيماران را جراحي مي‌کنند. بچه‌هاي نظامي و رزمي آمادگي رزمي را حفظ مي‌کنند. راهيان نور را داريم که با بچه‌ها کارهاي معنوي و فکري و آشنايي با شهدا انجام مي‌شود. شايد در سال در‌حال‌حاضر حدود شش ميليون نفر زائران و خادمان شهدا داريم. گروه‌هاي جهادي در روستاها داريم.
‌شما خودتان سفر استاني زياد مي‌رويد. اخبار شما را که پيگيري مي‌کرديم، چند جا ديديم که درباره موضوعات مختلفي مانند صادرات سيب هم صحبت کرديد.
بله خب اقتضا مي‌کند، چون مردم در سراسر کشور پراکنده هستند. حالا بعضي‌ها مي‌گويند شما چرا درباره همه چيز صحبت مي‌کنيد. ما اينجا يک تشکيلات مُعظم هستيم و ميليون‌ها نيرو داريم که خيلي‌ها هم متخصص هستند.
‌يعني چون آدم‌هاي مختلفي مي‌آيند، شما فراخور جمع صحبت مي‌کنيد؟
خير؛ ما مجمع عالي بسيج و ١٧ کميسيون داريم. در اين کميسيون‌ها وزيران و معاونان رئيس‌جمهوري و شخصيت‌هاي برجسته علمي و تخصصي با بالاترين تجارب در اين کميسيون‌ها هستند. در صنعت، نفت، کشاورزي و... در حال کار هستند. مجمع عالي بسيج مسائل کشور را زير نظر دارد و اينها خروجي‌هايي دارند که در اختيار ما قرار مي‌دهند و ما اظهار نظر مي‌کنيم. ما مرتب با آنها در ارتباطيم. مثلا در شوراي عالي جهاد اقتصادي، شوراي جهاد فرهنگي و شوراي نظامي درباره مسائل مرتبط بحث مي‌کنيم. بنابراين در همه شاخه‌ها مشاوران برجسته‌اي داريم و کمک مي‌دهند؛ مثلا مگر رئيس مجلس درباره همه مسائل کشور صحبت نمي‌کند؟ خب کميسيون دارند و بحث و بررسي مي‌کنند و نتيجه‌ها مرتب روي ميزش مي‌آيد و مطالعه دارد و بر اساس آنها صحبت مي‌کند. درباره بسيج گسترده‌تر هم هست. در اين سمت هر کسي قرار بگيرد، بايد اين اظهارنظرها را بکند چون توقع دارند. مثلا استادان دانشگاهي بسيجي و دانشجويان از من انتظار دارند درباره مسائل مرتبط با دانشگاه اظهار نظر کنم. پزشکان وقتي جلسه داريم، انتظار دارند سازمان بسيج موضعش را درباره مسائل پزشکي و سلامت بگويد. اينها خروجي بحث‌ کميسيون‌ها هستند.
‌چرا برعهده مثلا رؤساي کميسيون‌ها نمي‌گذاريد؟
چرا، آنها هم صحبت مي‌کنند.
‌ولي خيلي کم‌رنگ‌تر از شما هستند.
آنها هم مي‌گويند. ولي انعکاسش به اندازه صحبت‌هاي من نيست. اما خيلي بيشتر از من صحبت مي‌کنند. مثلا دکتر رئيس‌زاده (رئيس سازمان بسيج پزشکي) مرتب مصاحبه دارد؛ نشريه و سايت دارند و هرروز درباره مسائل خودشان صحبت و مواضع خودشان را بيان مي‌کنند. مثلا صحبت‌هاي ايشان را در صفحات پزشکي مي‌زنند اما خب شما صحبت‌هاي من را در صفحات عمومي کار مي‌کنيد.

منبع: دانا

 

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس